سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
گاگول
 
 
بدان کس که تو را سخن آموخت به تندى سخن مگوى و با کسى که گفتارت را نیکو گرداند راه بلاغتگویى مپوى . [نهج البلاغه] 
»» شعر

من بودم و شمع بود و شب بودوغم شب رفت و شمع سوخت ومن ماندم وغم کاش میشد سرزمین عشق! در میان گامها تقسیم کرد کاش میشد با نگاه شاپرک عشق را بر اسمان تقسیم کرد کاش میشد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش میشد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش میشد با نسیم شامگاه برگ زرد یاسها را رنگ کرد به نام خداوند حکیم که همه جفتند و ما تکیم خواستم دسته گلی برایت بفرستم اما گفتم تا بدستت برسد پژمرده خواهد شد بنابراین گفتم حرف(س)از گل سرخ و حرف(ل)از گل لاله و حرف(ا)از گل اطلسی و حرف(م)از گل مریم و این همه دسته گل به نام (سلام)تقدیم به دوست عزیزم به سلطان حقیقتها فراموشت نخواهم کرد تو تنها شعله ای هستی که خواموشت نخواهم کرد برگ از درخت خسته میشود پاییز همش بهونه است رفاقت قصه تلخی است که از نامش گریزانم وقتی بارون میباره دستاتو بگیر زیر بارون هر چقدر جمع کردی همونقدر منو دوست داری به اندازه اونایی که نتونستی جمع کنی من دو.... کاش میدانستم چیست آنچه چشم تو تا عمق وجودم جاریست گویند شیشه ها احساس ندارند اما وقتی روی بخار گرفته نوشتم دوستت دارم آهسته گریست نخواهم گل"که گل بی اعتبار است "تمام عمر گل فصل بهار است تو را می خواهم از گلهای عالم " که بوی تو همیشه ماندگار است محبت رو به دل دادن صفای سینه می خواهد به یاد یکدیگر دل بی کینه می خواهد به نادونی گرفتم کوره راهی ندونستم که افتادم به چاهی به دل گرفتم رفیقی تا به منزل ندونستم رفیق نیمه راهی نوشتم نامه ای از برگ گندم فراموشم مکن با حرف مردم نوشتم نامه ای از برگ خرما چه طور طاقت بیارم 21 ماه شبی مست رفتم به در یک خانه ای ناگهان به چشم خود دیدم صحنه ی بیگانه ای پدرک کورو فلج افتاده اندر گوشه ای مادرک زار و پریشان همچون پروانه ای پسرک ازسوزسرمامیزند دندان به لب از آن پس لعنت فرستادم به خود که هرگز مست نروم به در یک خانه ای تا ببینم دختری عفتش را می فروشد بر نان یک خانه ای عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم در این دنیا هر که را دیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی عالمی دارد به نام انکه عشق را آفرید تا سرزمین عشق آتیش نگیرد به نام آنکه در هجران غربت به من اموخت درس محبت ما در ره عشق اسیران بلاییم کسی نیست عاشق بیچاره که ماییم به نام آنکه سربازی را بنا کرد ستم به ما نکرد بر دختران کرد به در دروازه پادگان رسیدم صدای طبل و شیپور را شنیدم به خط کردن تراشیدن سرم را لباس سربازی کردن تنم را مادر گفتی سربازی 2سال است نگفتی که عمر یه جوان است در جوانی حاصل عمر به نادانی گذشت آنچه هم باقی مانده در خدمت سربازی گذشت بنویس با چشمای خیس که "غربت جای انتظار نیست گلچین روزگار عجب خوش سینه است می چیند گلی را که در دنیا نمونه است به خدا نگو مشکل بزرگی دارم به مشکل بگو خدای بزرگی دارم گاهی آنقدر غرق آرزوهایت هستی که فراموش میکنی آرزوی کسی هستی دل پروانه شکستن هنر نیست " ای دل اگر دل شکنی پر شاهین شکن زمانی که از مادرم متولد شدم صدایی در گوشم طنین کرد گفتم کیستی! گفت: غم .فکر کردم غم عروسکی است که تا آخر عمر با آن بازی خواهم کرد.ولی حالا که بزرگ شدم فهمیدم عروسکی هستم دست بازیچه غم. خدایا عاشقان را غم مده (بنازم وفای غم را که یک لحظه تنهایم نگذاشت.) ما را یک دل از خوبان جدا نیست ولی صد حیف خوبان را وفا نیست به دوستان دل سپردن کارسهل است ز دوستان دل بریدن کار ما نیست صد سال بعد از مرگ من تا بشکافی قبر من خواهی شنید از قلب من محبوب من بلبل نیستم که بر هر شاخه ای غوغا کنم شمع هستم میسوزم و جان را فدایت می کنم روزگار است که من طالب رخسار توام فکر من باش که در این شهر گرفتار توام گفته بودی که طبیب دل بیمار منی پس طبیب دل من باش که بیمار توام خداوندا تو میدانی زندگی کردن در این دنیا چه دشوار است چه زجری میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است. پرنده را دوست دارم"نه در قفس عشق را دوست دارم"نه در حوس تو را دوست دارم"تا آخرین نفس درسته این دنیا ندارد اعتباری می نویسم تا بماند یادگاری به نام آنکه عشق را در یک نگاه و جدایی را در قطره ای اشک آفرید


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین رشوانلوی ( چهارشنبه 86/12/29 :: ساعت 8:8 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

هشدار
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 21196
» درباره من «

گاگول
حسین رشوانلوی
این وبلاگ مقدم بازدیدکنندگان از این سایت را گرامی میدارد

» آرشیو مطالب «
بهار 1387
زمستان 1386

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» طراح قالب «